استاد احسان کرمانشاهانی در گفتوگو با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی نشست دورهای اساتید، درباره ارتباط علمی استاد با طلاب، مطالبی بیان کرد که به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
اولین نکتهای که باید به آن توجه داشته باشیم این است که ارائه درس توسط استاد با چه اهدافی میتواند صورت بگیرد. ما اگر فقط اهداف در محور ارائه درس را ببینیم، یعنی غیر از اهداف اخلاقی و معنوی و اینها که آن اهداف دیگری است که باید در ارتباط استاد و شاگرد صورت بگیرد، همان هدفی که در محور ارائه درس شکل میگیرد، گاهی صرفاً برای نقل و انتقال یک سری از دادهها، اطلاعات از ذهن استاد به ذهن شاگرد است؛ درس از این جهت در حال شکلگیری است. اگر ما درس را، هدف علمیاش را در این خلاصه کنیم، مشکلات زیادی در درازمدت برای ما پیش میآید؛ یعنی انسانهایی به وجود میآیند که وقتی استاد همراهشان نیست، قدرت فهم متن را ندارند و خودشان قدرت تحلیل را ندارند، خودشان قدرت کشف مجهولات را ندارند. علاوه بر اینکه این اطلاعات داده شده، مخصوصاً با این ظرائف و ریزهکاری هایی که مثلاً در سطوح عالی است، این اطلاعات با فاصله گرفتن طلاب از متون درسی پاک میشود و طلاب بایستی دائماً مراجعه کنند به چیزهایی که در کتابهایشان نوشتهاند.
هدفگذاری در ارائه درس
بنابراین صرف انتقال اطلاعات در سطح عالی چندان فایدهای ندارد. ما باید هدفهای دیگر را هم تعریف کنیم. از جمله آن هدفها، قدرتِ رسیدن به فهم متن و از جمله آنها ایجاد سوال صحیح از متن است؛ یعنی ما به این متن چه اشکالی را میتوانیم درست طرح کنیم؟ چه سوالی در اینجا جا دارد از متن بپرسیم؟ و همچنین ایجاد این قدرت که متعلم بتواند در آن علم، خودش فکر کند، خودش از مبادی به نتایج و به مسائل جدید و حل آن مسائل برسد. اینها جولان ذهنی دادن به متعلم، قدرت ذهنی دادن به متعلم، قدرت فهم دادن به متعلم، اینها می شود جزو اهدافی که ما باید در تدریس در سطوح عالی دنبال کنیم.
بنابراین، اهداف، در نوع تدریسی که ما برای طلاب و متعلمین ارائه میدهیم تأثیر میگذارد. این طور نباشیم که شخص فقط اطلاعات را یادداشت کند و هیچگاه طی سال سوالی از ما نکند، یا ما از او سوالی بپرسیم که ببینیم آن چیزها را حفظ کرده یا نه؟ در حالی که باید سوالی بپرسیم که ببینیم به فهم جدیدی رسیده یا لوازم حرف ما را فهمیده است؟ سر کلاس باید این راهها پیش گرفته شود. پس نکته اول این بود که ما باید هدفهای تعلیم را بدانیم. هدفهای تعلیم در راستای علمی تأثیر میگذارد.
حلم در علم
در روش تدریس نکته دومی که باید در تدریس و تدرس در تعلیم و تعلم به آن توجه کرد مسأله حلم است. حلم که این همه دعوت شده که در علم باید حلم باشد، یعنی به هیچ وجه نباید در آموزش مطالب به متعلم، عجله کرد. البته به این معنا نیست که باید طوری درس داد که متعلم زجرکُش شود. نباید به این نحو باشد که مصراً بخواهیم مطالب را تند و تند به متعلم تعلیم دهیم، بلکه به این معنی است که ظرفیت متعلم را در نظر بگیریم، ترتیب مطالب را در نظر بگیریم، با توجه با آن ظرفیت و ترتیب مسائلی که در یک جلسه درسی باید تدریس شود، وضعیتش مشخص میشود. در این صورت مطالبی که باید در جلسههای درسی دیگر ارائه شود یا باید در کتابهای عالیتر مطرح شود در آن جلسه نباید طرح کنیم ولو متعلم اصرار و الحاح کند که آقا این مطلب را بگویید. ما میدانیم که اگر این مطلب را بگوییم به هضم و حل مسائل امروز متعلم صدمه میزند، باید از چنین چیزی ممانعت شود. پس ما باید در تعلیم، حلم داشته باشیم.
اقسام سوالات
با توجه به همین نکته، سوالهای متعلم طبقهبندی میشود. یکسری از سوالات، سوالاتی است که قبل از این کتاب باید حل میشد. پاسخگویی به سوالاتی که قبل از کتاب باید حل میشد، در کتاب، چند مشکل ایجاد میکند: اولاً سطح کلاس را تنزل میدهد. دیگر اینکه ذهن متعلم، سست میشود. در این جور موارد خوب است که به خود متعلم ارجاع داده شود و بگوییم اگر نفهمیدی بیا و سوال بپرس. نباید برای متعلم، ارجاع به کتاب، سختتر از سوال از استاد باشد. باید به کتاب مراجه کند، در صورتی که حل نشد از استاد سوال کند، نه اینکه از استاد بپرسد و بگوید حالا که استاد دم دست هست چرا به خودمان زحمت بدهیم و برویم به کتاب رجوع کنیم. این خودش یک سوء هاضمه در ذهن متعلم درست میکند. این خود یک طبقه از سوالات متعلم است.
طبقه دیگر از سوالات متعلم، سوالاتی است که ولو ناظر به درس موجود است، اما این سوالات موقعی که سر کلاس پرسیده شود موجب میشود اتصال کلام استاد و ارتباطی که استاد میخواهد بین مطلب قبلی و مطلب بعدی برقرار کند، از بین برود. در نتیجه ذهن بقیه که باید مطلب را منسجم بفهمد، این ارتباط و اتصال گسسته میشود. این سوالات هم بهتر است پرسیده نشود و کنار گذاشته شود. این هم قسمت دوم.
قسمت سوم هم سوالاتی است که مناسب این سطح از کتاب نیست و متعلم به خاطر هیجان علمیاش میخواهد درباره آنها اطلاعات کسب کند. اطلاعات دادن در مورد چیزهایی که عالیتر از این کتاب است، اصلاً ممکن نیست. یعنی اینکه یا ما میگوییم، اما چون متعلم مقدمات علمی آن را ندارد، نمی فهمد یا نمی گوییم. در هر دو حال، غرض، حاصل است! یعنی متعلم، به جواب نمیرسد. فقط اتفاقی که میافتد این است که برای متعلم توهم فهم اتفاق میافتد. این هم قسمت سوم .
سوالاتی که در درس باید پاسخ بگوییم، سوالاتی است که به فهم مطلب برای متعلم و برای همگان میتواند مفید باشد؛ یعنی سوال تشریحی؛ یعنی سوالی که بتواند مطلب را توضیح بیشتر بدهد یا تشریح بیشتر بدهد. این هم در مورد سوالها.
پس یک سری از سوالات باید به بعد از درس واگذار شود چون اتصال را پاره میکند، یک سری از سولات باید ارجاع داده شود به کتب قبلی، یک سری از سوالات نباید پاسخ داده شود کلاً، یک سری از سوالات هم جایش هست که در درس پاسخ داده شود.
تعادل در ارائه درس
در ارائه درس به نکتهای که باید توجه کنیم این است که [گاهی] ما آن قدر درس را مجمل میگوییم که درس، میشود درس خواص اذهان عالیه. گاهی این قدر درس را مفصل میگوییم که میشود درسِ عوام طلاب؛ یعنی افراد نازل. یعنی آن قدر درس را توضیح میدهیم که هر ذهن بلیدی بدون هیچ کوششی آن را میفهمد. گاهی آن قدر درسمان مشکل است که فقط سه-چهار نفر میتوانند از درسمان استفاده کنند، آن هم اگر پیدا بشوند. درس باید درسی باشد که آن شخصی که ذهن بلید دارد برای فهم درس باید اندکی کوشش کند که در همان وضعیت ذهنی باقی نماند؛ یعنی برای فهم درس باید یک ورزش و تمرین ذهنی هم همواره سر کلاس بکند؛ یعنی تمرکز کند، دقتش را بیشتر کند، تلاش کند، ارتباط مطالب را به یکدیگر بفهمد؛ این برای ذهن نازل یا متوسط. در عین حال که ما مطلب را توضیح متوسطی میدهیم نه توضیح زیاد، تا آن ذهن بلید بتواند مطلب را بگیرد، در این توضیح متوسط باید همواره مطالبی که عالیتر هستند را به صورت اشارات، یعنی اجمالهای در ضمن آن بیان کنیم تا افرادی که به عنوان افراد با ذهن عالیتر سر کلاس حضور دارند، درس برایشان یکنواخت و خستهکننده نباشد و برای آنها هم درس، دقتها و ظرافتهایی داشه باشد و کسی هم که نازلتر هست بداند برای استفاده عالیتر از درس، باید کوشش کند، بیشتر از کوششی که الان می کند باید بکند. درسهایی که هم تعادل را حفظ میکنند و هم اشارتی دارند برای اذهان خاص، در این صورت هم اذهان خاص را درگیر مطلب میکنند و هم اذهان متوسط و نازل را به کوشش وادار میکنند، میشوند درسهای ملاپرور داخل حوزه.
یعنی ما از قدیم درسهایی داشتیم که درسهایی بود برای عوام طلاب و درسهایی شلوغ بود؛ همه میرفتند بر سر این درس و همه از این درسها استفاده میکردند و درسهایی هم داشتیم که جز برای دو-سه نفر بیشتر نبود؛ میگفتند بیان استاد بد است، یعنی استاد، مطلب را آن قدر مجمل میگفت که فقط خواص استفاده میکردند. یک درسهایی داشتیم که میگفتند این درسها، درسهای مجتهدپرور است، درسهای عالمپرور است. بعد از مدتی هم مشخص میشد شاگردان این استاد از شاگردان بقیه اساتید ممتاز میشدند. این خصوصیت است که ما باید در ارائه درس به آن توجه کنیم.
آداب معلم و متعلم
مسأله بعدی که باید به آن توجه شود، ما چیزی داریم به عنوان آداب معلم و متعلم. این آداب معلم و متعلم غیر از مسائل اخلاقی و معنوی است که در درس و بحث باید مشخص شود. یک سری از آداب معلم و متعلم که گفتهاند از آن جهت اخلاقی و معنوی است، اما یک سری از آن آدابی است که مثل غذا خوردن است که میگویند این طور غذا بخور که غذا ضررت نکند، طوری غذا بخور که غذا برای شما کمال نفع را داشته باشد. آداب تعلیم و تعلم یک چیزی زیاد و اضافی نیست که ما به تعلیم و تعلم اضافه کرده باشیم، بلکه چیزی است که در قالب تعلیم و تعلم است و میتواند آن را مفید کند. این آداب که هم قدما به آن اشاره کردهاند و هم فطرت معلم و متعلم آن را مییابد، اگرچه گاهی ممکن است با خودمانی شدن یا لاابالیگری از آن عبور کند، اما این آداب، آدابی است که اگر بشکند، فایده تدریس و تدرس از بین میرود، یعنی آدابی که باعث شود متعلم با حضور ذهن تمام، با دقت بسیار، با گوش شنوا و وعی، به استاد گوش بدهد. آدابی که باعث میشود استاد با کمال علاقه به ارتقاء علمی متعلم، با ظرافتهای بسیار، مطلب را ارائه بدهد. این آداب از وضع ظاهری استاد شروع میشود تا نوع بیان استاد، تا نظم فکری استاد و چینش مطالبی که ارائه میدهد؛ همه این ها باید این آداب در آن ملاحظه بشود؛ همه این ها باید در راستای تدریس و تدرس کتابهایی که ارائه میدهیم به آن عنایت کنیم و باید به شاگردان تأکید و توصیه کنیم تا اینها رعایت شود، تا در دراز مدت فایده داشته باشد.
نظم
نکته آخر، نظم است. تنها و تنها اساتیدی در درازمدت شاگردان خوبی تقدیم جامعه علمی کردند و شاگردانی در درازمدت موفق شدند، که به صورت منظم تدریس و تدرس آنها در سنوات متعدد پیگیر ادامه داشته، نه اینکه یک روز باشد، یک روز نباشد و نه حتی اینکه چند سال باشد و چند سال نباشد. افرادی که به طور منظم در طول این سنوات، تدریس و تدرس داشتهاند، استاد موفق و شاگرد موفق بودهاند. این را تجربه در حوزه اثبات کرده است. لذا اگر به یک سری از اولویتهایی یک مدت درس را تعطیل کند، یک مدت درس را ادامه دهد، ممکن است بگوید من به وظیفهام عمل کردهام اما اینکه بگوییم استاد موفقی خواهد بود و شاگردپرور خواهد بود، چنین چیزی خیلی بعید است که محقق شود.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی نشست دورهای اساتید سطوح عالی و خارج حوزه علمیه قم